زندگیم مثل اوضاع بورس و بازار ایران ِ ، بعضی وقتا شب خوابم نمیبره چون نمیدونم فردا قراره چی بشه ،یه اتفاق یه حادثه ، یه کنش و واکنش میتونه همه معادلاتم رو به هم بریزه ،طوری که جمع کردنش مثل جمع کردن شیشه ای باشه که خُرد شده . . . +به خلوت نیاز دارم ،نه مثل ادمی که میخواد فکر کنه ،بلکه بقول کافکا مثل یک مُرده . . . +اونقدر نازک اخلاق نیستم که هر چیزی یا هر کسی بتونه ناراحتم کنه یا احساسی در من بر انگیخته کنه یا از پای درم بیاره ولی سوابقم نشون میده برای
من میان خانواده ام زندگی می کنم، میان مهربانترین و با عاطفه ترین افراد ولی با آنان، از بیگانه هم بیگانه ترم . . . #کافکا نامه به فلیسه پ.ن : داشتم دنبال مطلبی می گشتم که حس و حالم رو همونطوری که هست بازتاب بده که یکی از عزیزانم از اونجایی که میدونست عاشق کافکا هستم یهویی اینو برام فرستاد،از بیگانگی هام زیاد نوشتم یعنی فکر می کنم به اندازه کافی نوشتم ولی بازم احساس می کنم کافی نیست و باز دوباره باید بنویسم
درباره این سایت